- بی دیسیپلین
از: بی + دیسیپلین، کلمه فرانسوی، بی انضباط. بی نظم. و رجوع به دیسیپلین شود، عجز از سخن آوری. لالی. گنگی:
نه گویای سخن از بی زبانی
نه جویای طعام از ناتوانی.
نظامی.
- با زبان بی زبانی، نه آشکارا و به وضوح. به ایما و اشاره با حرکات و وجنات:
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
گفته وقت کشتن و حق را بزندان دیده اند.
خاقانی.
، فقد زبان. نداشتن قدرت ناطقه و تکلم:
در او (در نی) جان نه و عشق جان منست
بدین بی زبانی زبان منست.
نظامی.
، عدم فصاحت و زبان آوری. عجز در سخن بلیغ و رسا گفتن:
نه عجب کمال حسنت که بصد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی.
سعدی
نه گویای سخن از بی زبانی
نه جویای طعام از ناتوانی.
نظامی.
- با زبان بی زبانی، نه آشکارا و به وضوح. به ایما و اشاره با حرکات و وجنات:
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
گفته وقت کشتن و حق را بزندان دیده اند.
خاقانی.
، فقد زبان. نداشتن قدرت ناطقه و تکلم:
در او (در نی) جان نه و عشق جان منست
بدین بی زبانی زبان منست.
نظامی.
، عدم فصاحت و زبان آوری. عجز در سخن بلیغ و رسا گفتن:
نه عجب کمال حسنت که بصد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی.
سعدی
